أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بخوان این سوره را به نام خدای رحمتگر مهربان
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (4)
وجود خدا امری بدیهی است و نیازمند اثبات نیست. بداهت وجود او با این بیان روشن میشود که عالم هستی از دو فرض خارج نیست: یا آفرینندهای دارد یا ندارد. در صورت اول، آن هستیبخش، خداست و در صورت دوم (العیاذ بالله) خود عالم هستی، خداست. چنانکه هویداست، در هر دو فرض، خدا ثابت است و فرض سوم که نه خدای هستیبخش باشد و نه عالم هستی، خدا باشد، جز با سفسطه و انکار وجود سازگار نیست.
براین اساس باید به جای اثبات خدا در شناخت او کوشید. باید دید چه وجودی را میتوان (الله) دانست؟ آیا میتوان مانند مادیگرایان و ملحدان، عالم طبیعت را خدا پنداشت؟ آیا میتوان همانند بتپرستان و طاغوتپرستان، فرشتگان، جنیان، آدمیان، طواغیت یا نمادهای چوبین، آهنین و سنگین آنان را خدا انگاشت؟ یا باید در جرگه یکتاپرستان درآمد و توحید را سرلوحه شئون هستی خویش قرار داد؟
آری، فطرت خداجوی آدمیان در پی شناخت صفات خدای حقیقی است تا اعتقاد به خدایان وهمی، رهزن نگردد و جز در برابر خداوند یکتا پیشانی عبودیت بر خاک نساید:
ای رسول ما! بگو حقیقت این است که خدا احد است. خدا یکی است که نه در واقعیت و نه در ذهن، «دوم» ندارد و در شمار اعداد نمیگنجد.[1]«1» خدا صمد است. اوست آن سروری که همه چیز در همه شئونش به او نیازمند است و او در هیچ شأنی نیازمند کسی نیست.[2]«2» نه زاییده است و نه زاده کسی است[3]«3» و هیچ کس همتا و همانند او نبوده است.[4]«4»
بدین ترتیب، این سوره مبارکه با سادهترین و در عین حال، عمیقترین بیان ممکن، ویژگیهای خدا را در جامعترین بیان کوتاه به اثبات رسانده است تا انسان حقیقتجو در تکاپوی فطری خداجویی، دچار خطا نگردد و مصداق حقیقی خدا را از مصادیق وهمی آن تشخیص دهد و جز در برابر خدای حقیقی سر تسلیم و اخلاص فرو نیاورد.
جهت هدایتی سوره:
اثبات توحید و نفی شرک
اثبات احدیت و صمدیت برای خدا و نفی زاییدن و زاییده شدن و همتا داشتن از ذات پاک او.
صدق الله العلی العظیم
[1]. وجود یا تصور «دومی» برای یک موجود، مستلزم حد و مرز یا تصور حد و مرز برای اوست و هر آنچه حد و مرز دارد و محدود است، در ورای خود، محدودکنندهای دارد و سخن به همان وجود محدود کننده منتقل میگردد. اگر آن هم وجودی محدود باشد، باز هم محدود کنندهای دارد و سخن به آن منتقل میگردد و این روند تا بینهایت ادامه خواهد داشت و این تسلسلی باطل است و در فرض این تسلسل، هیچگاه هیچ وجوی پدید نمیآید و حال آنکه عالم وجود دارد؛ پس به طور حتم، هر جا سخن از (الله) است، وجودی است که حدی ندارد و احد است.
[2]. جای تردید نیست که احد، صمد است، چون احد مرزی ندارد و وجودی در ورای آن تصور نمیگردد تا بخواهد نیاز او و مخلوقات او را برطرف سازد.
[3] . چطور میتواند بزاید و حال آنکه زاییدن، جدا شدن بخشی از وجود است و این جز با قابلیت حد و مرز ممکن نیست و (الله) احد است و حد و مرزی ندارد. چگونه میتواند بزاید در حالی که زاینده، مرکب است و مرکب، نیازمند اجزای خویش است، ولی (الله) صمد است و به هیچ چیز نیازی ندارد. چطور ممکن است زاییده شده باشد و حال آنکه زاییده شدن با احد و صمد بودن قابل جمع نیست.
[4] . چطور میتواند همتا داشته باشد؟ همتای او باید احد باشد و حال آنکه احد «دوم» نمیپذیرد. وجود همانند او باید صمد مطلق باشد و حال آنکه صمد مطلق، «دو» بردار نیست؛ پس خدا نه فقط همتا ندارد، که همتایی برای او تصور نمیگردد.
نظرات (۰)